ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ
فعل " عبس " از مادۀ عبوس است كه به معناى تقطيب چهره است، در مجمع البيان مگويد: عبوس كردن چهره و تقطيب و تكليح آن در معنا نظير همند، و جامع همه، و به معنای ترش كردن رو، و گرفتگى صورت است در مقابل طلاقت و بشاشت كه به معناى گشاده رويى است.
و فعل " بسر " از مصدر " بسور " است، كه به معناى بیـميلى و كراهت نمايان از چهره است.
پس معناى جمله اين است كه ... بعد از نظر كردن، چهرۀ خود را گرفت و اظهار كراهت نمود.
بسور.
[ ب َ ]
(ع اِ)
شیر که اسد باشد.
شیر بیشه.
اسد به علت عبوس و قهر آن.
بسور.
[ ب َ ]
(ع ص)
تیز و ترش و ترشــرو و بداخم.
بسور.
[ ب ُ ]
(ع مص)
شتابی کردن و بیش از وقت گرفتن.
|| غلبه نمودن.
|| ترشــرو گردیدن.
روی ترش کردن.